فتح آباد خبر
http://fathabad110.ir پایگاه اطلاع رسانی فتح آباد رشتخوار

داستان کوتاه

لاک پشتی بود که با عقربی در نزدیکی همدیگر زندگی می کردند . آن دو به هم عادت کرده بودند . روزی از روزها در محل زندگی آنها اتفاقی افتاد وزندگی آنها را به خطر انداخت.آنها مجبورشدند به محل دیگری کوچ کنند .لاک پشت و عقرب با هم حرکت کردند و بعد از طی مسافتی طولانی به رودخانه ای رسیدند . تا چشم عقرب به رودخانه افتاد ، در جای خود آرام ایستاد و به لاک پشت گفت : می بینی که چقدر بد شانس هستم ؟  لاک پشت گفت :  مگر چه شده ؟ موضوع چیست ؟  عقرب گفت : من الان نه راه پیش دارم و نه راه پس / اگر جلو بروم ، در رودخانه غرق می شوم ، اگر هم برگردم از تو جدا می شوم .


لاک پشت گفت :ناراحت نباش . ما با هم دوست هستیم ، پس باید در غم و شادی به یکدیگر کمک کنیم . من می توانم به آسانی از رودخانه عبور کنم . بنابراین تو می توانی بر پشت من سوار شوی و با هم از رودخانه عبور کنیم . مگر نمی دانی که بزرگان گفته اند :


دوست آن باشد که گیرد دست دوست
در پریشان حالی و درماندگی


عقرب گفت : " خدا خیرت دهد دوست وفادارم . باید بتوانم روزی محبت تو را جبران کنم."
سپس عقرب بر پشت لاک پشت سوار شد و لاک پشت شنا کنان حرکت کرد . پعد از چند لحظه لاک پشت احساس کرد که چیزی دارد پشتش را خراش می دهد .

لاک پشت از عقرب پرسید : " آن بالا چکار می کنی ؟ این سر و صداها از چیست ؟ "
عقرب پاسخ داد : " چیز مهمی نیست . سعی می کنم جای مناسبی پیدا کنم تا بتوانم تو را نیش بزنم . "


لاک پشت که متعجب شده بود ، با ناراحتی گفت : ای موجود بی رحم و بی انصاف ! من زندگی ام را برای نجات تو به خطر انداخته ام و تو را بر پشتم سوار کردم تا جانت را نجات دهم ، با این وجود ، تو می خواهی مرا نیش بزنی ؟ هرچند که نیش تو بر پشت من هیچ اثری ندارد . نه به آنکه دم از دوستی می زنی و نه به آنکه می خواهی جان مرا بگیری.دلیل این همه خیانت و بدخواهی ات چیست ؟


عقرب گفت از تو انتظار این حرفها را نداشتم . من در حق تو هیچ خیانتی نکردم و بدخواه تو نیستم . حقیقت این است که طبیعت آتش ، سوزاندن است . آتش همه چیز را حتی نزدیکترین دوستانش را می سوزاند . طبیعت من هم نیش زدن است ، وگرنه من با تو دشمن نیستم ، بلکه با تو دوست هستم و خواهم بود . نشنیده ای که گفته اند :


نیش عقرب نه از ره کین است
اقتضای طبیعتش این است


لاک پشت حرفهای عقرب را تأیید کرد و گفت :  تو راست می گویی

تقصیر من است که از بین این همه حیوان ، تو را به عنوان دوست انتخاب کرده ام . هرچقدر به تو خوبی کنم ، باز هم طبیعت تو وحشیانه است . من نمی خواهم با تو دوست باشم . تنها بودن بهتر از آن است که دوستی مانند تو داشته باشم .


لاک پشت این حرفها را گفت و عقرب را از پشتش به داخل رودخانه انداخت و به راه خود ادامه داد .


×××××××××××××××××××××××


پندها:
دوستی بـا مردم دانـا نکوست
دشمن دانا به از نـادان دوست
دشـمن دانــا بلندت مــی ‎کند
بر زمینت می‎ زند نادان دوست

یکى از معیارهاى مهم در انتخاب دوست این است که او داراى حسن خلق، رفتار پسندیده، تواضع و فروتنى و اوصاف نیکو باشد. فردى که از این اوصاف برخوردار نباشد لایق ارتباط و پیوند دوستى نیست چون اعمال ناشایست او حاکى از نیّات پلیدى است که در باطن اوست.


معیار دیگرى که در انتخاب دوست باید لحاظ گردد میزان علم و آگاهى و عقل و اندیشه اوست. دوست آگاه و عاقل مایه خوشبختى و سعادت و رفیق سفیه و جاهل اسباب ناراحتى و رنج را فراهم خواهد نمود. چون اوّلى با درایت خویش و آگاهى و معرفتى که دارد در انجام اعمال خود تمام جوانب کار را درنظر دارد که هم براى خود و هم براى نزدیکان و دوستانش معضل یا مشکلى را ایجاد نکرده بلکه مشکلات موجود را رفع میکند امّا دوّمى با علم اندک و عدم تدبیر و دوراندیشى و استفاده نکردن بجا از عقل و اندیشه نه تنها قدرت از میان برداشتن مشکلات را در زندگى ندارد بلکه با سفاهت خویش موانعى را براى خود و دوستان در مسیر پیشرفت زندگى ایجاد می کند. چه بسا نیّتى خیر در ذهن داشته باشد تا اینکه کار خیرى در حق دوستان انجام دهد و لیکن بر اثر کج فهمى و کم خردى عملى به زیان او انجام می دهد.


برچسب‌ها: داستان
ارسال در تاريخ یکشنبه ۳ مهر ۱۳۹۰ توسط احمد سلیمانی
.: Weblog Themes By Blog Skin :.

اسلایدر